داستانی پند آموز ازجناب بهلول

فرهنگی، هنری، مذهبی، علمی و...

داستانی پند آموز ازجناب بهلول


روزی بهلول بر هارون‌الرشید وارد شد. خلیفه گفت: مرا پندی بده!بهلول پرسید: اگر در بیابانی بی‌آب، تشنگی بر تو غلبه نماید چندان که مشرف به موت گردی، در مقابل جرعه‌ای آب که عطش تو را فرو نشاند چه می‌دهی؟ گفت: صد دینار طلا. پرسید: اگر صاحب آب به پول رضایت ندهد چه چیز دیگر پیشنهاد می‌كنی ؟ گفت: نصف پادشاهی‌ام را. بهلول گفت: حال اگر به حبس‌البول مبتلا گردی و رفع آن نتوانی، چه می‌دهی که آن را علاج کنند؟ گفت: نیم دیگر سلطنتم را. بهلول گفت: پس ای خلیفه، این سلطنت که به آبی و بولی وابسته است، تو را مغرور نسازد که با خلق خدای به بدی رفتار کنی!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







:: موضوعات مرتبط: خواندنی ها، ،
:: برچسب‌ها: داستان،بهلول,
نویسنده : اعضای فعال کانون
تاریخ : یک شنبه 14 تير 1394
زمان : 18:39


.:: This Template By : Theme-Designer.Com ::.